کد مطلب:141563 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:246

در مکه
به محض ورود به مكه، مردمی كه برای عمره از هر طرف به سوی كعبه روی می آوردند، از ورود امام هم مطلع می شدند. او به همراه اهل بیت خود در كنار بیت الله الحرام و حرم امن الهی سكنی گزیده بود و چند ماه برای بیداری مسلمانان در آنجا به سر برد. یزید قصد جان امام را كرده بود و جز به بیعت یا قتل او رضایت نمی داد. این بود كه آن حضرت، حج و اعمال آن و همسایگی خانه خدا را رها كرد تا به حرمت آن جایگاه و مقام مقدس اهانت نشود. [1] .

طبری می گوید: «مردم مكه از هر طرف به امام حسین روی می آوردند. كسانی كه برای عمره از این طرف و آن طرف می آمدند، همه خدمت امام می رسیدند». [2] .

ابن زبیر پیوسته در كنار مكه به سر می برد و مدام به طواف و نماز می پرداخت. او هر روز یا یك روز در میان به خدمت امام می رسید و مشورت می خواست. او خوب می دانست كه اگر امام در حجاز باشد، دیگران با او بیعت نخواهند كرد. بنابراین، حضور امام در حرم بر او گران می آمد. [3] .

هنگام حضور امام در مكه، والی مدینه - «ولید بن عتبه» - نامه ای به این مضمون به یزید نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، الی عبدالله، یزید بن معاویه امیرالمؤمنین، من ولید بن عتبة بن ابی سفیان، اما بعد، فان الحسین بن علی لیس یری لك خلافة و لا بیعة، فرأیك فی امره. والسلام؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، به عبدالله، یزید بن معاویه امیرالمؤمنین.

از جانب ولید بن عتبه بن ابی سفیان. اما بعد، حسین بن علی بر تو خلافتی قائل نیست و


بیعت نخواهد كرد، نظر خود را اعلام كن. والسلام».

یزید در پاسخ به او نوشت: «اما بعد، فاذا اتاك كتابی فعجل علی بجوابه، و بین لی فی كتابك كل من فی طاعتی او خرج منها، ولیكن مع الجواب رأس الحسین بن علی. والسلام [4] ؛ اما بعد، وقتی نامه ام به تو رسید در پاسخش تعجیل نكن و به من بنویس چه كسانی به اطاعت من درآمده اند، یا از آن خارج شده اند؛ و باید همراه جواب نامه سر حسین بن علی، باشد. والسلام».

مروان داستان خود را با ولید و آن چه گذشته بود برای یزید نوشت و از او سخت سعایت كرد. سرانجام یزید در رمضان سال 60 «ولید بن عتبه» را از ولایت مدینه عزل كرد و حكم ولایت را به «عمرو بن سعید العاص» (معروف به اشرق) واگذار كرد و او نیز «یحیی بن حكم بن صفوان بن امیه» را از ولایت مكه عزل كرد و ولایت مكه را نیز به «عمرو بن سعید بن العاص» داد. [5] .

در ماه رمضان به بصره و كوفه نیز خبر رسید كه امام حسین علیه السلام از بیعت با یزید سرباز زده و از مدینه به مكه هجرت كرده است. عده ای از هر جانب به خدمتش می رسیدند یا نامه ارسال می كردند و حضرت را به كوفه دعوت می كردند. تا آنجا كه گفته شده تا دهم ماه مبارك، امام دوازده هزار نامه از كوفیان دریافت داشت. در نیمه ماه رمضان بود كه امام «مسلم بن عقیل» را از مكه به كوفه گسیل داشت و او در پانزده ماه شوال به كوفه وارد شد.

«یحیی بن حكم» - والی مكه - به یزید گزارش داد كه مردم به سوی امام می شتابند، نامه ها از بصره و كوفه فرامی رسد، مسلم به كوفه فرستاده شده است و... این اخبار یزید را آشفته می كرد. مردم دسته دسته برای اعمال حج به بیت الله الحرام می آمدند و خلافت


یزید در معرض خطر جدی بود. یزید «عمرو بن سعید بن عاص اموی» (اشرق) را امیر الحاج قرار داد. او دستور داشت با حسین علیه السلام بجنگد و كار او را به كشتار رساند. «عمرو» با سپاه بسیار (از مدینه) وارد مكه شد حدود سی نفر از سبك مغزان بنی امیه در گرد او جمع شده بودند. آنها سلاح در زیر جامه احرام خویش بسته و مأموریت یافته بودند كه حسین را - هر چند به پرده كعبه آویخته باشد - بكشند. [6] .

بر مردم روشن بود كه امام در مكه نخواهد ماند. نامه های مردم، سفیر شدن مسلم، فشار سیاسی موجود در حرم و... شاهد این مطلب بود. اواخر ماه ذی قعدة الحرام بود كه نامه ای از مسلم به امام [7] رسید كه مسلم در آن نوشته بود تا به حال در كوفه از دوازده هزار نفر برای حسین علیه السلام بیعت گرفته است و از حضرت برای آمدن به كوفه دعوت می كند. [8] .

پس از دریافت نامه «مسلم» شایع شد كه امام قصد سفر به كوفه دارند. مردم (در این بحران) به چند گروه ذیل تقسیم می شدند.

1. برخی امام را از رفتن به سوی كوفه منع می كردند؛

2. گروهی به ماندن در مكه ترغیب می كردند، این گروه چون ابن زبیر، بیشتر مانع منافع شخصی خود را می نگریستند؛ [9] .


3. عده ای امام را به بیعت با یزید دعوت می كردند، چون عبدالله بن عمر بن خطاب.

در هر حال، امام به هر سه گروه پاسخی منفی دادند. آن حضرت در پاسخ ابن زبیر فرمود: «به خدا سوگند، اگر یك وجب دورتر از این مسجد الحرام كشته شوم نزد من محبوب تر است تا این كه وجبی به مكه نزدیك تر باشم. به خدا قسم، می دانم كه اگر در سوراخی نهان شوم این وحشی ها مرا بیرون می آورند تا به حاجت خود برسند. به خدا سوگند، اینها به من تعدی و تجاوز خواهند كرد، هم چنان كه یهود در روز شنبه (به حكم خداوند تجاوز كردند)». [10] .


[1] شگفت اين كه امام براي حفظ جان خويش به كعبه پناه نمي برند؛ بلكه مايل نيستند كه حرمت كعبه شكسته شود.

[2] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 351.

[3] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 351.

[4] امالي الصدوق، ص 134.

[5] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 339.

[6] الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 115.

[7] اين نامه حدود بيست و هفت روز قبل از شهادت مسلم بن عقيل رضي الله عنه به دست امام رسيده است.

[8] الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 115.

[9] ابومحنف گويد: ابن زبير گفت: «اگر من شيعياني چون شما داشتم هرگز اينجا نمي ماندم»، براي رفع اتهام نيز گفت: «اگر اينجا بمانيد من انشاءالله با شما بيعت خواهم كرد در حالي كه شما به حكومت از يزيد سزاوارتر هستيد». «ثم قام (ابن زبير) فخرج من عنده، فقال الحسين عليه السلام: ان هذا ليس شيئا يؤتاه من الدنيا احب اليه من ان اخرج من الحجاز الي العراق، و قد علم انه ليس له من الامر معي شي ء، و ان الناس لم يعدلوه بي، فود اني خرجت منها لتخلوا له؛ سپس ابن زبير از جاي برخاست و از نزد امام خارج شد. آنگاه امام حسين فرمود: از دنيا هيچ چيز نزد او محبوب تر از اين نيست كه من از حجاز به سوي عراق خارج شوم در حالي كه او خود مي داند كه چيزي از خلافت به او نمي رسد و مردم او را با من برابر نمي بينند. بنابراين، او علاقمند به اين است كه من از (حجاز) خارج شوم تا كه زمينه براي او مساعد شود». تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 383.

[10] قال الحسين عليه السلام: «و الله لان اقتل خارجا منها بشير احب الي من اقتل داخلا بشبر، و ايم الله لو كنت في جحر هامة من هذه الهوام لاستخرجوني حتي يقضوا في حاجتهم، و الله ليعتدن علي كما اعتدت اليهود في السبت». تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 385.